کد مطلب:315546 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

در کربلا
كاروان امام به كربلا رسیده بود. حر به ایشان اصرار كرد در آنجا فرود بیایند. حضرت ناگزیر فرود آمدند، سپس متوجه اصحاب شدند و پرسیدند:

- «اسم اینجا چیست؟».

- كربلا...

چشمان حضرت پر اشك شد و گفتند:

«پروردگارا! از «كرب» و «بلا»، به تو پناه می برم».

امام به فرود آمدن فاجعه ی كوبنده یقین كرد. پس رو به اصحاب كرد و خبر از شهادت خود و ایشان را چنین بیان كرد:

«این جایگاه «كرب» و «بلاء» است، اینجا پایان سفر و محل فرود آمدن



[ صفحه 170]



ماست و اینجاست كه خونهای ما به زمین خواهد ریخت...».

ابوالفضل العباس (علیه السلام) همراه جوانان اهل بیت (علیهم السلام) و دیگر اصحاب بزرگوار به نصب خیمه ها برای خاندان وحی و مخدرات نبوت كه ترس بر آنان سایه افكنده بود، شتافت و یقین كرد در این محل به زودی شاهد حوادث هولناكی خواهد بود.

امام محنت كشیده دستانش را به دعا بلند كرد و به خداوند از محنتهای بزرگ و عظیم خود چنین شكایت نمود:

«پروردگارا! ما عترت پیامبرت محمد (صلی الله علیه و آله) هستیم، ما را از حرم جدمان بیرون كرده و دور ساختند و بنی امیه بر ما ستم روا داشتند. پروردگارا! حق ما را بگیر و ما را بر قوم ستمگر نصرت ده...».

سپس حضرت، نزد اصحاب خود آمد و به آنان فرمود:

«مردم، بندگان دنیا هستند و دین لقلقه ی زبان آنان است. تا جایی پایبند آن هستند كه روزگارشان بگردد و اگر دچار آزمایش و بلا شوند، دینداران كم خواهند بود».

چقدر زیبا، این سخنان طلایی، واقعیت و گرایشهای مردم را در تمام مراحل تاریخی نشان می دهد. آنان بندگان زر و زوراند، و اما دین و ارزشهای والا، جایی در اعماق وجود آنان ندارد و همینكه دچار مشكلی یا مصیبتی شدند از دین فرار می كنند و تنها كسانی همچنان استوار می مانند كه خداوند قلوب آنان را برای ایمان امتحان كرده باشد، مانند برگزیدگان بزرگوار اهل بیت؛ یعنی حسین و یاران او.

اما بعد از حمد و سپس خداوند متعال، متوجه ی یاران خود شد و فرمود:



[ صفحه 171]



«اما بعد: به راستی بر ما فرود آمده آنچه را كه می بینید، دنیا دگرگون و ناشناخته شده است، نیكی آن روگردان شده و جز اندكی از آن هم - مانند باقیمانده ی آب ظرف و پس مانده ی غذایی نافرجام - باقی نمانده است.

آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل منع نمی كنند؟ شایسته است كه در این حال، مؤمن، مشتاق دیدار خداوند باشد. من مرگ را جز سعادت و زندگی با ظالمان را جز محنت نمی بینم...». [1] .

پدر آزادگان در این خطابه، آنچه از رنج و اندوه و مشكلات را كه بر ایشان نازل شده بود برشمرد، اهل بیت و اصحاب خود را از اراده ی نیرومند خود برای نبرد با باطل و برپایی حق كه در تمام دوران زندگی بدان ایمان داشت، باخبر ساخت و آنان را با این بیانات نسبت به آینده و تحمل مسؤولیت و بینش و بصیرت كارشان توجیه كرد.

اصحاب، یكدل و یكصدا در حالی كه زیباترین الگوهای جانبازی و فداكاری را ثبت می كردند، سخنان امام را با گوش جان شنیده آمادگی خود را برای برپایی حكومت حق اعلام كردند. نخستین كسی كه سخن گفت، «زهیر بن قین» از آزادگان یگانه بود كه چنین گفت:

«یابن رسول الله (صلی الله علیه و آله)! سخنانت را شنیدیم، اگر دنیا برای ما جاودانه بود و ما برای همیشه در آن می زیستیم، باز هم قیام با شما را، بر این گونه زیستن ترجیح می دادیم...».

این كلمات، شرافت بی مانندی را نشان می دهد و حرف دل دلباختگان ریحانه ی رسول اكرم را برای جانبازی در راهش بازگو می كند. «بریر»، یكی دیگر



[ صفحه 172]



از یاران حضرت (كه در راه خدا جان باخت) برخاست و گفت:

«یابن رسول الله! خداوند بر ما منت نهاده است تا در كنارت، پیكار كنیم و اعضای ما از یكدیگر جدا شوند، باشد كه در روز قیامت جدت شفیع ما گردد...».

میان بشریت، چنین ایمان خالصی یافت نمی شود، «بریر» یقین دارد فرصت جانبازی در راه حسین (علیه السلام) منتی است كه خداوند بر او نهاده است تا مشمول شفاعت پیامبر اكرم در روز جزا باشد.

یكی دیگر از اصحاب امام، به نام «نافع» برخاست و اعلان نمود كه راه سایر اصحاب را انتخاب كرده و گفت:

«تو نیك می دانی كه جدت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نتوانست محبت خود را در دل همگان جای دهد و آنان را بدانچه می خواست برانگیزد. در میان آنان منافقینی بودند كه به او وعده ی یاری می دادند، لیكن نیرنگ در آستین داشتند، با سخنانی شیرین تر از عسل، پیامبر را نوید می دادند، با اعمالی تلخ تر از حنظل به مخالفت با ایشان برمی خاستند. تا آنكه خداوند رسولش را به سوی خود فراخواند. پدرت علی نیز چنین وضعی داشت؛ پس گروهی به یاری او برخاستند و همراه ایشان با «ناكثین، قاسطین و مارقین» پیكار كردند تا آنكه اجل حضرت سر رسید و به سوی رحمت و رضوان حق شتافت. امروز تو نیز در چنین وضعی هستی؛ پس هركس پیمان شكنی كند و بیعت خود را فراموش نماید، جز به خودش ضرری نمی زند. اما تو با ما به هر سو می خواهی پیش برو؛ چه به سمت شرق و چه غرب، به خدا قسم! از قضا و قدر الهی بیمی نداریم و از دیدار پروردگارمان، ناخشنود نیستیم، ما با بصیرت و نیتی درست با دوستان تو دوستی



[ صفحه 173]



با دشمنانت دشمنی می كنیم...». [2] .

این بیانات درخشان، گویای آگاهی و بینش عمیق نافع نسبت به حوادث است. نافع این نكته را آشكار می كند كه پیامبر با آن تواناییهای حیرت انگیز و انفاس قدسیه اش، نتوانست همه ی مردم را رهین محبت خود كند و آنان را به رسالت خود مؤمن سازد، بلكه همچنان طایفه ای از منافقین در صفوف مسلمانان باقی ماندند كه به زبان، اسلام آورده بودند، لیكن خمیر مایه ی آنان با كفر و نفاق عجین شده بود و شبانه روز به مكر و فریب مشغول بودند و به انحای مختلف، پیامبر اكرم را آزار می دادند.

وصی و باب مدینه ی علم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امام علی (علیه السلام) نیز چنین وضعی داشت و چون پیامبر میان دو دسته قرار گرفته بود؛ گروهی به او ایمان آوردند و گروهی با وی به ستیز برخاستند.

وضعیت امام حسین نیز چون پدر و جدش است، گروهی اندك از مؤمنان راستین به او ایمان آورده اند و در مقابل، گروه بی شماری از آنان كه خداوند ایمان را از آنان گرفته است، با حضرت به ستیز برخاسته اند.

به هر حال، بیشتر اصحاب امام، سخنانی به مضمون كلمات نافع به زبان آوردند و اخلاص و جانبازی خود را نسبت به حضرت بیان كردند. ایشان هم از آنان تشكر كرد، بر آنان درود فرستاد و برایشان از خداوند طلب رضوان و مغفرت كرد.


[1] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 98.

[2] مقتل، عبدالرزاق المقرم، ص 231.